jadidtarinha

جدیدترین ها :داغ داغ از سینماو هنر .....

jadidtarinha

جدیدترین ها :داغ داغ از سینماو هنر .....

گریه

                                      

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد


تحمل عذاب

 و درد
که این بار پیش از زخم آمده بود
آنقدر در خانه ماند
که خواهرم شد

با چرک پرده ها
با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاک عقربه هایی
که تکه تکه مان کردند
پس زندگی همین قدر بود ؟
انگشت اشاره ای به دوردست ؟
برفی که سال ها
بیاید و ننشیند ؟


شبه

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می‌اندیشم

    به تو آری به تو، یعنی به همان منظره دور
    به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور
        به همان سایه، همان تصویری
        که سراغش ز غزلهای خودم می‌گیری
                به همان زل زدن از فاصله دور به هم
                 یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم 


دیار نقاشان واژها

ثانیه ها رنگ اعتباری ندارند
ضربان دقیقه ها کوزه ی دلتنگی را پر کردند
و انتهای این سکوت سراب است

و عشق فاصله ای شد میان زندگی و مرگ
و دیگر اعتباری به صدا ها نیست

صداها دروغ است
گرمی ها دروغ است
و تمام واژه های زیبایی که گوش تو را نوازش می دهد
و عشق را در رگ هایت جاری می سازد
سیاه است...


خوش آمدید

من سارا 19 ساله ساکن تهران هستم .